در مطب دکتر

نخوابیدن هام طولانی شده و گلاب به روتون بیرون روی هم یک هفته اس بهش اضافه شده، این شد که اومدم دکتر و تا بین مریض ویزیت بشم


امشب هم شام کریسمس دعوتیم با همکارها، صبح حمام کردم، بعدش موهام رو صاف کردم و بعدش با بابلیس (از اینا که مو رو می کشه تو خودش و گوگولی تحویل می ده) خوشگلشون کردم. البته الان با گیره بالای سرم بستمشون. راستش اولین بار تو زندگیم اینطوری از خونه میام بیرون. کلا امکان نداشته بدون ظاهر موجه از خونه بیام بیرون اما الان دیگه احساس کردم برای دکتر اومدن یکم اغراق آمیز می شه اگر جمعشون نکنم.


شب همسر رو می فرستم خونه استاد تو تایمی که من میرم رستوران با همکارها. براشون هم دسر گرفتم کانلونی (دسر ایتالیایی). اینطوری خیالم راحته که همسر تنها نمی مونه تو خونه تو تایمی که من رستورانم وگرنه نمی رفتم اصلا


چهارشنبه مراسم سیکرت سانتا داشتیم تو شرکت. ناهار هم از رستوران هندی غذا سفارش داده بودیم. همه کادوهای خوبی گرفتن به غیر از مسئولمون، بند عینک بود کادوش تو پاکت پستی آمازون اصلا کف کرده بود بیچاره. انقدرم که مهربون و ماه این مرد، من نمی دونم این چی بود بهش دادن کادو. بدتر از همه فهمیده بود کار کدوم همکاره. 


من شکلات هدیه گرفتم خدا رو شکر.


نظرات 4 + ارسال نظر
نگار جمعه 1 دی 1402 ساعت 22:50 https://zanekhoshbakht.blogsky.com/

منم شکلات گرفتم. اما آخه بند عینک؟!! تو پاکت آمازون؟!!

به به مبارکت باشه
واییییییی خیلی ضایع بود خدایی، اصلا یه جوری ناجور بود که هنوز باورم نمیشه، لامصب از تو پاکت آمازون هم حتی درش نیاورده بود

فاطمه سه‌شنبه 28 آذر 1402 ساعت 07:57 http://Ttab.blogsky.com

این برای کادوی مدیرت بود.وخداروشکرگفتن خودت که شکلات گرفتی.
عزیزم چرااینطوری شدی ؟خیلی به مسائل فکرنکن.بزن به بیخیالی یه مدت.چه میشه کرد..

دیگه یاد گرفتم برای فاطمه جونم خودم جلوتر بگم چی گرفتم بنده خدا ولی خیلی ضایع بود کادوش
نمی دونم اصلا نمی دونم چه مرگمه

سلام بر ویرگول بانو
ان شالله که زود زود خوب و سلامت میشی
به به همیشه به مهمونى و کادو گرفتن
میگم جالب بود برام که دلت نمیاد همسرت خونه باشه تنها و شما برى مهمونى من این حس و به پسرکم دارم
البته بگم ها من فقط مهمونى زنونه اون هم ظهر دعوت می شدم. نه شب
شاید یکبار برم بعد دلم براى همسرم هم بسوزه که تنها تو خونه هست
شکلات هم نوش جونت

ممنونم ازت عزیزمممم
دیروز هر کاری کردم نمی تونستم برات کامنت بزارم، هیچی تو باکس کامنت نوشته نمی شد، خونه مامان حسابی بهت خوش بگذره.
ما معمولا هیچ جا بدون هم نمی ریم. چون هیچ کدوم دوست نداریم تنها بمونیم. اما خوب اگر هم پیش بیاد یکیمون می ره خونه استاد

سارا شنبه 25 آذر 1402 ساعت 11:32 https://15azar59.blogsky.com

ویرگول قشنگم
.
آقووو یه بار ما غذای هندی به اصرار بر و بچ ورثه خوردیم عامو نزدیک بود دار فانی را وداع بگوییم بسی تند و من نمیدونم به فلفل یا چی توی اون غذا حساسیت داشتم گلوم باد کرد اصلا هم نفهمیدم چی بود اون غذا یادمه یه سیب زمنی های گرد کوچولویی داشت داخلش

مهربونمممم

غذای هندی واقعااااا باید رستورانش خوب باشه و اینکه واقعا همه غذاهاشون تند نیست. بیا اینجا اصلا یه بار ببرمت غذای هندی خوشمزه بخوری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد