تعطیلات خود رو چگونه گذراندید

سلام بعد از تعطیلات طولانی

با احتساب مرخصیمون و تعطیلات عید پاک ما دو هفته تعطیل بودیم و اصلا هم دلمون نمی خواست به آغوش کار برگردیم.


گفتم که گوشی برای مامان و بابا هدیه گرفته بودیم. موقع برگشت تو فرودگاه به گمرک اعلام کرده بودند و بعدش من از اینجا فیلتر شکن خریدم و از توی سایت گمرک کاراش رو انجام دادم. ولی هر کاری می کردم نمی زاشت هزینه گمرکی رو پرداخت کنم. دیگه ادرس سایت و اطلاعات رو فرستادم تا بابا خودش انجام بده. مال خودش رو انجام داد و تموم شد ولی هیچ اس ام اسی نگرفت. خوب گفتیم شاید طول بکشه. مال مامان رو هم من انجام دادم و تا مرحله پرداخت پیش رفتم و بعد دوباره فرستادم برای بابا. اونم پرداختش انجام شد و فرت بعدش اس ام اس فعال سازی برای مامان اومد. کاراش رو کردم و گوشی مامان فعال شد. اینا مال چهارشنبه هفته پیشه. هر چی صبر کردیم هیچ خبری نبود از اس ام اس گوشی بابا. من داشتم از استرس می مردم. با بدبختی یه شماره از گمرک پیدا کردم دادم بابا که گفت تلفن گویاست. دیگه کاری هم نمی شد کرد چون تعطیلات بود. تا دیروز که دوباره به بابا گفتم زنگ بزنه دوباره گفت تلفن گویاست. خودم با اسکایپ زنگ زدم و دیدم می گه برای صحبت با کارشناس عدد ۹ رو بزنید. دوباره به بابا زنگ زدم و قرار شد زنگ بزنه به گمرک. بعد ۴۵ دقیقه تقریبا و صحبت با گمرک اس ام اس براش اومد. وایییی باورم نمی شد. رفتم سریع تو سایت ه م ت ا و فعالش کردم و تمامممممم. وقتی تموم شد قشنگ گریه ام گرفته بود. چون فقط یکماه از زمان ورود به کشور فرصت داری تا گوشی رو رجیستر کنی و گرنه بعدش دیگه هیچ کاری نمیشه کرد. خوب این همه پول گوشی دادیم حیف بود خدایی اگر درست نمیشد. ۲۰ یورو هم نذر یونیسف کردم که باید بریزم.

 

در یک اقدام کاملاااااا یهویی جفت ماشین ها رو فروختیم و یه ماشین بزرگتر گرفتیم‌. یعنی اصلا تو برناممون نبودا اما ماشین همسر رو که بردیم برای چک اپ همینطوری یهویی قیمت یه مدل بالاتر رو گرفتیم و الکی الکی خریدیم. من از طرف کارم ۱۲ درصد تخفیف دارم برای خرید ماشین و کلی رقم خوبی شد‌. البته خوب پیش دوستمون رفتیم، همون که ۶ تا بچه دارن (اگر یادتون باشه تابستون اومده بودن خونه ما) و البته که هفتمی هم تو راهه . بنده خدا سه ساعت و نیم وقت گذاشت تا انتخاب کنیم و سفارش بده و ماشین های خودمون رو قیمت گذاری کنه. حالا سر نی نی جان یه کادوی خیلی خوب براشون می بریم‌.


هفته پیش دوشنبه که رسیدیم، اول مستقیم رفتیم رستوران چینی (هوول هم خودتونید ) چون هیچی هم تو خونه نداشتیم بخوریم (دلیل واهی هم نمیارم ) بعد رفتیم خونه و فقط یکم جمع و جور کردیم و حمام رفتیم و خوابیدیم. سه شنبه اش من از ساعت ۶ بیدار بودم. کلا خیلی طول کشید تا به ساعت اینجا برگرده خوابیدنمون. خوبه فقط سه ساعت اختلاف زمانی داشتیم. اونوروز که زود بیدار شدم همسر خواب بود و من یواشکی اومدم بیرون و در اتاق رو بستم و یکم کار کردم. ماشین لباسشویی رو زدم که بشوره. نون پختم برای صبحانه. چمدونها رو کاملا خالی کردم. که همسر بیدار شد و دیگه بقیه کارا رو کردیم. بعد من فقط ناخن داشتم. ناخنم تو دوبی شکسته بود و رفتم درستش کردم و این دفع ناخنهام رنگ قرمز فراری شدند. خیلیییی دوستشون دارم‌. بعد رفتیم ناهار خوردیم و من وقت فیزیوتراپی داشتم. بعدش اومدیم خونه و یه فیلم خیلی چرت نگاه کردیم.


چهارشنبه هم که رفتیم دفتر، نگم که چقدر کار داشتم و اشتباه کردم همزمان رجیستری گوشی های مامان اینا رو هم انجام دادم دیگه داشتم تلف می شدم‌ عصری هم رئیس بزرگه اومد و به مناسبت جا به جایی یکی از بچه ها گودبای پارتی هم داشتیم. و من تماممممم روز با کفش پاشنه بلند بودم‌، خیلی اذیت نشدم ولی راحت راحت هم نبودم. مخصوصا که هی برای چایی و قهوه باید برگردم دفتر قبلی که خوب سخته با پاشنه بلند. اون روز ۶ هزار قدم فقط تو دفتر راه رفته بودم. شبش هم قرار بود با همکار همسر شام بریم بیرون. البته تقصیر خودم شده بود بهش روز قبل پیام دادم میاد با هم ناهار بخوریم که گفت نه چون یکی از همکارهاشون هم بود و من در اصل می خواستم بریم که یکم بخندیم ولی بعد اون گفت شبش شام بریم بیرون که منم اوکی دادم. به قدری خسته بودم که گریه ام گرفته بود ولی چون این خانوم رو خیلییییی دوستش دارم دلم نمی خواست کنسل کنم قرار رو. شب هم خوش گذشت و اتفاقا پول شام رو هم اون بنده خدا حساب کرد و هر چی ما اصرار کردیم قبول نکرد.

 

پنج شنبه وقت دکتر گوش و حلق و بینی داشتیم برای همسر چون شبا خیلی خر و پف می کنه متاسفانه. دکتر هم یه دستگاهی می خواست بده که همسر باید شب موقع خواب وصلش می کرد به خودش. یه لوله که باید می کرد تو بینیش و وصل می شد به دستگاه، دستگاه با یه چیزی مثل کمربند بسته می شد روی قفسه سینه، یه کمربند طور دیگه دور شکم و بعد اونم وصل بود به اون دستگاه و آخر هم یه چیزی که وصل می شد به انگشت (مثل اینا که برای اکسیژن خون و ضربان قلب تو بیمارستان میزنن به انگشت) که اونم وصل می شد به اون دستگاه. من گفتم عمرا بتونه بخوابه ولی خیلی خسته بود و خدا رو شکر کم و بیش خوابیده بود. همون روز بعد از دکتر رفتیم یکم خرید کردیم، بیشتر مرغ برای جوجه کباب می خواستم و بعدش رفتیم بدبینتون بازی کردیم. دوباره از سر گرفتیم بازی رو، این دومین دفعه اس که می ریم امسال. بعدش ماشین رو بردیم گذاشتیم برای چک آپ سالیانه. که همونجا صاحب نمایشگاه ماشین رو دید همسر و این شد شروع تعویض ماشین. بعدشم که گفتن نداره  چون نزدیک رستوران مورد علاقمون بود رفتیم شام بخوریم و بعدشم که خونه و وصل کردن دستگاه.


جمعه دوباره رفتیم دکتر و دستگاه رو پس دادیم و سه هفته دیگه برای دریافت نتیجه وقت داریم. امیدوارم علتش پیدا بشه و به راحتی قابل درمان باشه. بعد رفتیم نمایشگاه برای ماشین و سه ساعت و نیم اونجا بودیم. فکر کن یک و نیم تا ۵ بعد از ظهر. ناهار هم نخورده بودیم. بعد از اونجا رفتیم یه جا دو تا ساندویچ سوسیس پنیری خوردیم هول هولی که اونجا هم دو تا خانوم خیلی پیر بودند و کلی باهاشون همسر رو اذیت کردیم و خندیدم. و بعدش رفتیم فاکتورهامون رو انداختیم تو صندوق نامه بیمه و بلاخره برگشتیم خونه. به همسر گفتم بخدا اگر شنبه من بیام بیرون دیگه. چون یکشنبه هم خونه دوست جان دعوت بودیم ناهار. 

شنبه موندیم خونه و من یکم حالت سرماخوردگی و گلو درد داشتم که خدا رو شکر تا دوشنبه خوب شد. ناهار هم در زیر باران جوجه کباب درست کردیم و همزمان با تماشای پوآرو خوردیم جاتون خالی و هیچ کار خاص دیگه ایی نکردیم جز فیلم دیدن و تخمه خوردن.

یکشنبه هم ظهر رفتیم خونه دوست جان و کلی خوش گذشت مثل همیشه. دست پخت همسرش عالیه اصلا یه چیزی می گم یه چیزی می شنویدا. کلی هم با دختر کوچولو سرگرم بودیم (دلم برای فسقلی خواهری تنگ شد کلی) و بعدش هم اومدیم خونه و فیلم The Woman in the Window رو دیدیم. خوب بود خوشمون اومد. 

دوشنبه هم که سیزده به در بود ناهار زرشک پلو خوردیم و سبزمون رو بریدیم تو حیاط گره زدیم و انداختیم رفت. یکم تو حیاط کار کردیم و تمیز کردیم که سیزده مون هم به در بشه. برای شب هم فیلم Driving Madeleine رو دیدیم که اونم خیلی خوب بود، توصیه می کنم ببینید. 


و سه شنبه که به آغوش کار بازگشتیم بلاخره


امشب هم می ریم بروکسل چون تیمی که من مدیرشون هستم اونجا مستقرن. شب می ریم هتل چون امکان نداشت صبح حرکت کنیم با ترافیک صبحگاهی. فردا عصر هم بعد از جلسه همسر برمی گردیم. اضطراب دارم برای فردا. نمی دونم چرا. دوست ندارم از گوشه خلوت و دنج خودم برم بیرون اما خوب چاره ایی هم نیست. براشون نفری یه تبلت شکلات گرفتم و ۸ تا ماکارون. همینا شد ۴۰ یورو. به کجا داریم ما حقیقتا.

کلی چیز خوشگل و گوگولی هم برای حیاط گرفتم که تو پست بعد عکس شون رو می زارم‌. 

 فعلا همینا ببخشید طولانی شد

نظرات 12 + ارسال نظر
لیلی دوشنبه 20 فروردین 1403 ساعت 13:38 http://Leiligermany.blogsky.com

چه خوب که ادم هایی توانایی تربیت بچه ادمیزاد دارن و بچه میارن و باهاش عشق می کنند و کاری به قضاوت مردم ندارن.
ظاهرا تعطیلات بخور بخور خوبی داشته اونم تو مهمونی

واقعااااا خیلی خوبه
بلی

سلام ویرگول جانم
خدا رو شکر کار گوشی ها درست شد
ماشین نو مبارک ان شالله چرخش با شادى و سلامتى بچرخه براتون
چه جالب بود اون دستگاه من تا حالا نمى دونستم همچین کارى مى کنن ان شالله جوابش خوب باشه
خیلی سر شلوغ بودى عزیزم خدا قوت

سلام عزیزممممم
وای اره بخدا داشتم دق می کردم، منم که اماده استرس گرفتن خدا رو شکر حل شد
ممنون ازت مهربونمممم
منم اصلا فکر نمی کردم انقدر پیچیده باشه دستگاهه، حالا امیدوارم پیدا کنه مشکل از کجاست
اره خدایی، ما همیشه موقع مرخصی و تعطیلات همین وضعمون

لیمو یکشنبه 19 فروردین 1403 ساعت 08:38

عه. پس اگر مادر و پدر خوبی ان امیدوارم خیلی بیشتر بچه داشته باشن. دنیا به بچه هایی که توی بغل مادر و پدر مهربون بزرگ میشن، احتیاج داره.

اره واقعا تا باشه از این بچه هایی که پدر و مادرشون عاشقانه منتظرشونن و بزرگشون می کنن

لیمو شنبه 18 فروردین 1403 ساعت 10:48

هفت تا؟؟؟ مبارکه ماشین جدید

آره لیمویی هفت تا خیلی هم خوبنا خیلییییییی
به نظرم اینا جز معدود خانواده هایی هستند که واقعا عاشق بچه ان و فقط از سر وظیفه و حرف مردم و بالا رفتن سن بچه دار نشدن
ممنون ازت عزیزم

مریم جمعه 17 فروردین 1403 ساعت 22:24 https://marmaraneh.blogsky.com/

ماشاالله خانم، خدا قوت ، چقدر پربار سال جدید را شروع کردی شما

قربونت عزیزم
والا ما همیشه موقع تعطیلات و مرخصی همینیم
یه جور میشه می گیم کاش برگردیم سرکار
امیدوارم سفر شما هم مخصوصا این آخرهاش کلی براتون خاطره شیرین بسازه

قره بالا جمعه 17 فروردین 1403 ساعت 11:01

نه عشقم
مرسی ازت
من رژیمم
هروقت رژیمم شکسته شد بهت میگم

باچه پس صبر می کنیم رژیمت تموم شد

فاطمه جمعه 17 فروردین 1403 ساعت 10:25 http://Ttab.blogsky.com

سلام عزیزم .اول ازهمه ماشین جدیدمبارک.بایه ماشین ،هردوبه کارتون میرسید؟
بعدم یه سوال چراشماکه خارج ازکشوری بایدپیگیررجیستری گوشی پدرباشی؟چراخواهریابرادرتون پیگیرنیستن که شماانقد استرس نکشی؟ازشون خواستی؟
بعدم ببخشیدا دلم میخواد یه کف گرگی به اون دوستتون بزنم چه خبره این همه بچه.البته خداحفظشون کنه ولی دوسه تا نهایت بسه.بروبهش بگو دوستم گفت اینافففففف
بعدم.ور نژادپرست ذهنم میگه فقططط دستپخت ایرانیا خوبه.یانهایتا ترک ها.امکان نداره دستپخت بقیه خارجیاخوب باشهآخه غذاهاشون سادست مثل ماپیچیدگی وچندساعت پختن نداره.
حالاواقعاخوشمزه بوددددد؟

سلام به روی ماهت
ممنون آره آخه در اصل با هم می ریم و با هم میایم. در حقیقت بدون ماشین دوم هم میشه هر چند من دوست دارم همیشه ماشین خودم رو داشته باشم ولی دیگه فداکاری کردم
ببین خواهری که کلا تو این کارا ضعیفه. یعنی اصولا پیگیرهای اونم من انجام می دم برادر جان هم اگر ازش می خواستم انجام می داد اما خوب نگفتم بهش. نمی دونم چرا ولی خوب اونم درگیرهای خودش رو داره.
ببین انقدررررررر اینا خوب بچه هاشون رو بار آوردن که اگر بازم بیارن به دنیا لطف کردند و حجفتشون عاشققققق بچه هستند، جوری که من خیلی خیلی کم دیدم راستش.
پوف بیا اینجا ببین دستپخت به چی می گن. حقیقتا شوهر دوست جان چنان مرغ خوشمزه ایی پخته بود که من هیچ جا نخورده بودم چنین چیزی و تیرامیسوش حقیقتا با رستوران برابری می کرد.

مونا پنج‌شنبه 16 فروردین 1403 ساعت 12:39 https://motherofflowers.blogsky.com/

سفر بخیر ویرگول جان
تعطیلات نوش جان
واقعا بازگشت به آغوش کار بعد تعطیلات خیلی سخت
ماشین نو مبارک
امیدوارم سال جدید بهترین روزها رو در پیش داشته باشی

ممنون عزیزمممم
واقعت سخته ها، اصلا یه کلمه حرفه
مرسی عزیزم برای هممون الهی

نگار پنج‌شنبه 16 فروردین 1403 ساعت 00:43

این آغوش کار رو خوب گفتی. اما خیلی هم آغوش دوست داشتنی نیست.

اصلااااااا نیست

غ ز ل چهارشنبه 15 فروردین 1403 ساعت 22:01 https://life-time.blogsky.com/

?بازم سال نو مبارک
آقا یه سوال
چطوری تا همسرت بیدار بشه نون پختی و چمدونا رو کامل خالی کردی؟
البته دو دقیقه ای خالیش میکنم اما...
نمیدونم کدومو بشورم کدومو نشورم
چه بلایی سر اون همه وسیله و لباس بیارم

خدایا هفتا بچه؟ چطوری میرسن بهشون؟
من تو یکیش موندم

ماشینتون هم مبارک ان شالله بسلامتی و شادی استفاده کنید

ممنون غزلم، سال نو تو هم مبارک
می دونی که من کلا رو دور تندم ما توی سفر یه کیسه پارچه ایی داریم مخصوص لباسهای کثیف. هر لباسی که پوشیده بشه می ره توی اون و بعد برگشت شسته میشه. مابقی اگر استفاده نشده باشن برمی گردن سرجاشون تو کمد.

ببین غزل چنان این بچه ها مودب و ناز و خوشگلن که نگم برات، تازه مامانشون هم شاغله. البته خوب نی نی ها از ۴ یا ۵ ماهگی می رن مهدکودک ولی خوب واقعااااا بچه ها مودب و باتربیت هستند و حواسشون هم به همدیگه هست و فوق العاده هم ارومن. نکته جالبش اینه که هیچ کسی هم کمکشون نیست

ممنون عزیزممممممممد

قره بالا چهارشنبه 15 فروردین 1403 ساعت 17:24

به سلامتی ان شاءالله
مبارک مامان و بابا باشه

ماشین نو مبارک، چرخش براتون بچرخه

خدارو شکر همه چی خوب بوده

امیدوارم فردا هم خوش بگذره

اونجا هم شوکولات گرونه یعنی؟؟؟

ممنون عزیزم
خدا فردا رو بخیر کنه نمی دونم چرا استرس دارم
ببین من از یکی از معروفترین شکلات فروشی هامون خرید کردم که به قول معروف مارک داشته باشه شکلاتها و گرنه اگر از سوپر مارکت بخری همه جوره هست. ما همیشه برای همسر شکلات سوییسی از آمازون سفارش می دیم که ۱۰ تا تبلت ۷۰ گرمی میشه حدودا ۱۹ یورو که خوب اوکی هستش (تکیش پیدا نمیشه اینه که فله می خریم )
شکلات بگیرم برات ایندفعه که مامان اینا رو می بینم بدم برات بیارن؟ بی تعارف می گم خانوم دکتر خوشگلم

فریال چهارشنبه 15 فروردین 1403 ساعت 17:21

ویرگول من خیلی شمارو دوس دارم دلیلشم میدونم، عاشق آدمایی مثل شمام که کلا دریاره کسی صحبت نمیکنن مگر برای خوش گویی. صلح دنیاتو خیلی دوس دارم و این باعث همه اتفاقای خوب زندگیته عزیزم، عشقت به همسرتم خیلی قشنگه تا حالا نشنیده بودم کسی بگه به سوی همسر جانم پر کشیدم پرواز کردم

فریال عزیزم خیلی ممنونم ازت
قلبم کلی اکیلی شد از خوندن کامنتت
چقدر نگاهت به من قشنگ و ارزشمند بود
رابطه با همسر یه چیز خاصه می دونی یا میشه یا نمیشه. مثل هندونه ست یا سرخ و شیرین و ابداره یا سفید و کال. امیدوارم برای تمام کسانی که لایقشن سرخ و شیرین باشه
و باز هم ازت بخاطر زیبایی نگاهت ممنونم کامنتت گوشت شد چسبید به تنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد