و اما تعریف کردنیااااااا

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

شمارش معکوس - سه شنبه

دیروز وقت فیزیوتراپی داشتم. دیروز منظورم دوشنبه اس چون اینجا هنوز ساعت ده دقیقه به ده شبه

با دوز و کلک همسر رو راضی کردم که خودم برم و اون بمونه خونه به کارش برسه. چون اگر بخواد منو  ببره باید لپ تاپش رو هم بیاره و کار کنه اون تایمی که من می رم تو. 

حالا چرا داوطلبانه خودم رفتم چون می خواستم قارچ بخرم برای پیراشکی  چنان عمیلاتی بازی کردم که نگو اونم برای یه بسته قارچ. بعدم اومدم خونه گذاشتمش توی یخچال پایین. 

از هفته پیش تا همین دیشب شبا فقط ۴ ساعت خوابیدم. متاسفانه وقتی درد دارم نمی تونم بخوابم و خیلی اذیت می شم‌. دیشب کوچ کردیم و رفتیم تو اون یکی اتاق خوابیدیم. تو اون یکی اتاق تخت دو تا تشک یک نفره داره برای همین اگر یکیمون ول بخوره اون یکی بیدار نمی شه اما تخت خودمون تشک دو نفره داره و همسر از ول خوردنهای من بیدار می شد هی. خلاصه دیشب گوش شیطون کر تونستم شش ساعت بخوابم. 

صبح تا همسر رفت پریدم تو انباری و از تو یخچال قارچ رو آوردم و یه سری لباس هم ریختم تو ماشین. ساعت نزدیک نه بود. دیگه به مامان زنگ زدم و مشغول کار شدم. لاندا جان دستور پیراشکی رو گفته بودی بگم،که اونی که ما درست می کنیم چیز خاصی نیست. قارچ و سیب زمینی و گوشت چرخکرده با پیاز و کمی سبزی معطر و رب و یکمی کچاپه. خمیرش رو هم من خمیر نون ترتیلا رو درست کردم و با قالب پیراشکی درستشون کردم. قالب پیراشکی رو مامان از ایران فرستادن. خیلی ساله ما این پیراشکی رو تو خونه درسته می کنیم و چون می شه از چند روز قبل درست کرد خیلی گزینه خوبیه. البته 

دست تنها برای من یکم سخت بود ولی دیگه انجام دادم. بعدم گذاشتمشون تو فریزر تا پنج شنبه تو سرخ کن سرخشون کنم. 

در حین درست کردن پیراشکی، بادمجونها رو هم کبابی کردم برای کشک بادمجون. می دونم باید سرخ کنیم بادمجون رو اما گفتم شاید کبابیش خوشمزه تر بشه. بعدش تموم ظرفهایی که می شد رو گذاشتم تو ماشین و بقیه رو هم تند تند با دست شستم. گاز رو هم تمیز کردم. رفتم پایین لباسها رو درآوردم از ماشین و لباس جدید ریختم دوباره. اومدم بالا و با اینکه اشتها نداشتم غذا خوردم و دیگه ولو شدم رو مبل. تازه می خواستم بخوابم که همسر گفت داره میاد. تا بیاد لباس اتو کردم یکمی. این وسطا کلی با مامان و خواهر جان حرف زدم. 

همسر رسید و دیگه من رو پا بند نبودم از خستگی. پا درد هم گرفته بودم اساسی. رفتم یک ساعت خوابیدم. نخوابیدما رسما بیهوش شدم. 

بیدار که شدم سرم خیلی یه جوری بود. چایی ریختم خوردیم و یکم بعد با همسر روکش مبلها رو پشت و رو کردیم که تمیز به نظر بیان  برای خونه جدید رویه هاشون رو عوض می کنم کلا. بعدش یه دفعه دیدم همسر می گه کشور دختردایی اینا هم اجازه ورود می ده از امروز و بیا هفته دیگه بریم اونجا.  این قیافه من بود. سریع به دختردایی جان مسیج زدم که دختر چیکار کردی تو؟ چرا بهش گفتی اخه؟ می دونه برای هفته دیگه برنامه سفر داریم. در اصل من می خواستم اول بریم پیش اونا و بعد بریم انگلیس که کلا نه کشور اونا و نه انگلیس توریست یا راه نمی داد یا قرنطینه می کرد و کلا برنامه عوض شد. خلاصه من از اینور داشتم خودم رو می کشتم و همسر از اونور نشسته بود دنبال بلیط می گشت  دختردایی بیچاره هم تازه فهمید چه گندی زده و پشت هم معذرت خواهی و چیکار کنم چیکارکنم راه انداخته بود. یعنی در کسری از ثانیه داشت گند می خورد به این همه برنامه ریزی. اما خدا رو شکر به موقع جمعش کردیم و به همسر گفتن اگر بیان سه روز باید قرنطینه بشین. حالا همسر کوتاه نمی اومد که. به هر بدبختی بود بلاخره بی خیال شد. اما من بعدش چنان حالت تهوعی گرفتم که نگو و نپرس. فک کنم از استرس بود البته. در نهایت هم دو بار حالم بهم خورد (گلاب به روتون البته). با یه حال زاری دراز کشیدم رو مبل و همسر برام چایی نبات آورد و یکمی بهتر شدم. اون وسطا دوست جان زنگ زده بود من نفهمیده بودم. زنگ زدم بهش که دیدم گریه می کنه هیچی سکته کردم دیگه من رسما. خیلی ترسیدم و تا بگه چی شده مردم. هیچی خانوم استرسی شده بود دوباره سر ماجراهای کارش.  نیم ساعت باهاش حرف زدم و ارومش کردم. می گه فقط تو می تونی منو آروم کنی، اینم شانس مایه بخدا  

الانم دراز کشیدم با کیسه آبگرم رو دلم. 

فردا هم وقت فیزیوتراپی دارم و به همسر نگفتم چون اگر بگم سرکار نمی ره. خودم با اتوبوس می خوام برم‌. برگشتنی تصمیم دارم بقیه خریدها رو بکنم. دلمه و کشک بادمجون رو هم فردا درست کنم. حمام هم برم و موهام رو فرفری کنم با موس که هم پنج شنبه صبح مصاحبه اس و هم برای شب باید موهام رو ببندم بالای سرم چون پذیرایی می کنم گرمم میشه یه وقت.

فعلا همینا.

مواظب خودتون باشید تا بعدا. 

توکل به خدا

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.