۱۱ آپریل

اگه بگم چه کتابی دارم می خونم از خنده غش می کنید، بانوی جنگل  دلم چرت ترین و بیخودترین کتاب ممکن رو می خواست


دوباره دیروز این یارو اومد دفتر و حال منو بد کرد. امروز صبح هم تو جلسه مدیران حضور داشت. نمی فهمم این که هیچ غلطی نمی کنه چرا توی جلسه هست. 

دارم پروژه ها و برنامه های این یکماه رو توضیح می دم و آخرین موضوع مربوط به تعویض دفتر ۵۰ نفر از اعضای یه بخشه که خوب من باید آفیس جدید اینا رو آپدیت کنم تو سیستم. بعد اون نفله می گه جای نگرانی نیست فقط ۵۰ نفرن. جلوی همه افراد در جلسه بهش گفتم من ۴۶۰ تا کارآموز رو تو دو روز ثبت کردم، ۵۰ نفر که برای من هیچ چی نیست، از نظر در جریان قرار دادن مدیریت بیانش کردم. بعدم مدیر بالا دستم تشکر کرد. نمی دونم چرااااااا انقدر این آدم حال منو بد می کنه. از بعد از جلسه یه طوریم انگار فشارم افتاده. 


دلم تخمه افتابگردون می خواد. از دوبی تخمه ژاپنی اورده بودما (همونا که چپونده بودم تو کیفم) ولی اولا همش رو خوردم و دوما دلم تخمه آفتابگردون کوچولو می خواد. اونم جایی که دارتش ۲۰ دقیقه با خونمون فاصله داره با ماشین، ایشششش.


دلم می خواد بخوابم. کاری هم ندارم اما خوب باید انلاین باشم و اگر بخوابم لپ تاپم بعد از ۱۵ دقیقه می ره روی Away بی ادب. 


ناهار ساندویچ کالباس داشتیم دلتون نخواد اما انقدر نونش برام سخت بود خوردنش که نگو. نون باگت کپلی و سفتی بود. دیروز وقتی داشتیم نون می خریدیم و در حین یه بحث بسیار جدی با همسر پیرامون خرید باگت معمولی یا باگت پاریسی (همین که کپل و سفت بود) یهو یه خانوم اومد گفت گفتم سلامی عرض کنم تا گوشم اوای شیرین زبان وطن رو شنید، منو همسر هم با گفتن سلام عرض شد و یکم لبخند جواب خانوم رو دادیم. کلی هم خوشحال شد و رفت. بعدش همسر گفت خدا رو شکر مثل همیشه چرت و پرت نمی گفتیم 


خاک تو سر این هوا. یکشنبه ۲۳ درجه بود، دوشنبه ۱۱ درجه. چه وضعی آخه. یه روز لخت و عور می ری بیرون روز بعد مثل خرس باید لباس بپوشی. 


تازه گل سر سبد این اوضاع خالی شدن گاز کولر ماشین. من فقط دو ساله ماشینم رو خریدم و هر سال هم چک آپ سالیانشو انجام دادیم چرا الان اینطوری شده نمی دونم. خلاصه روزهایی که گرمه مصیبت شده برای ما. یکشنبه که با دوستهامون بیرون بودیم بعد برگشتن به خونه من کلا خیس آب بودم انقدر تو ماشین گرم بود. حالا هم که منتظر تحویل ماشین جدید  هستیم نمی دونم ببریم درست کنن یا نه


کاش همینجا تمومش کنم که انقدر عین کنیز حاج باقر غر نزنم، تا بعددددد

نظرات 3 + ارسال نظر
لیلی دوشنبه 27 فروردین 1403 ساعت 08:21 http://Leiligermany.blogsky.com

غر زدن باعث شادی روح و روان می شود حتما کنیز هم اینو می دونسته

فرمایش شما که صد در صد متینه

فاطمه جمعه 24 فروردین 1403 ساعت 20:58 http://Ttab.blogsky.com

سلام به نظرمیرسه مدیرانتون داره دو روعمل میکنن که هردوتونو به جلسه دعوت میکنن.شما هم باسیاست عمل کن ومیانه روبگیر.
ببین من احساس میکنم توخیلی زمینه هاباهات هم سلیقه ام ولی آخه کله پاچه چیه که دوست داری؟با بوی زیادش چه میکنیخط قرمزبعدی تخمه ژاپنی،قبل ازشکستن پوستش خورد میشه اصلا طعم تخمه رونمیفهمی قاطی باپوست میشه،چه کاریه آخههه

درست می گی فاطمه جان، باید میانه رو بگیرم
شرمنده دیگه ببین عشقم به کله پاچه در حدیه که همسر رغیب عشقی می دونتش
خدایی خوردنش سخته راست می گی

قره بالا پنج‌شنبه 23 فروردین 1403 ساعت 20:47

مگه بانوی جنگل چشه؟؟؟

این دیگه چش نیست گوشه
واقعا چقدر سلایق آدم آخه می تونه عوض بشه، تهش واقعا مونده بودم من چیه اینو دوست داشتم نوجوون بودم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد