مود امروز

جمعه ساعت دو و نیم عصر:


حوصله ام سر رفته

خسته ام

خوابم میاد

می خوام برم خونمون

انقدرررررر هم که بعد از کار، کار داریم که نمی دونم دلم می خواد ساعت کاریم تموم شه یا نه.

فردا قبل از ظهر مراسم غسل تعمید دعوتیم و همسر هم میشه پدرخوانده دختر کوچولوی دوستمون. بعدش هم می ریم رستوران ناهار.

فرداش هم همین دوستمون به همراه مادر و پدر خانوم دوست میان خونه ما به صرف برانچ (breakfast+Lunch). چون مادر و  پدر خانوم دوست یه جایی زندگی می کنن که ۳ ساعت با ما فاصله دارند در نتیجه یکشنبه عصر می خواستن زود راه بیفتن. این شد که من گفتم برای صبحانه و ناهار بیان که بیشتر پیش هم باشیم. اینطوری شد که ساعت ۱۰ صبح قرار بیان. 

فردا باید بریم خرید بعد از مراسم. برای شروع قراره چند مدل ژامبون و پنیر بزاریم با گوجه و خیار و گردو و برگ هلو، توت فرنگی و تمشک. چند مدل لقمه نون پنیر خیار و نون کالباس هم می زارم.

غذای اصلی هم میشه پیراشکی گوشت، کتلت، کوکوسبزی و سالاد الویه.

از سفر برگشته

پنج شنبه دو هفته پیش از سفر برگشتیم

خیلی خوب بود، بیش از حد تصورم خوب و لازم بود

واقعاااااااا سفر رفتن یه نیازه مثل خوابیدن و غذا خوردن

که البته اغلب بخاطر مشکلات اقتصادی کمتر بهش بها داده می شه

ولی من واقعااااااا خوشحالم که رفتیم. خیلی نیاز داشتیم به این سفر دوتایی

همش هم تو هتل بودیم.