از سری داستانهای من و دوست جان

شنبه عصری حدود پنج و نیم گوشیم زنگ خورد، دوست جانم بود

ما معمولا مسیجی حرف میزنیم و حضوری، تماس تلفنی به اون شکل نداریم، برای همین تعجب کردم زنگ زده

جواب دادم با صدای خواب آلود، پرسید خواب بودی گفتم تازه بیدار شده بودم، بخاطر درد پشتم که از بغل کردن نی نی مسئولم تو مهمونی شب پیش بوجود اومده بود دو تا قرص خورده بودم و دو ساعتی خوابیده بودم

گفت پاشین بیاین اینجا، از دلم گذشت که بگم میایم چون بدم نمی اومد بریم گردش ولی نمی دونم چرا گفتم نمی تونم خیلی درد دارم. 

اقا من اینو گفتم که اون گفت آره دختر برادرم آبله مرغون گرفته و نمی تونیم بریم اونجا و دختر کوچولو حوصله اش سر رفته. البته نگران هم هستم که دختر کوچولو بگیره چون سه روز پیش با هم بودند. و اینکه چشم دختر کوچولو هم عفونتش خوب نشده. 

من فقط با دهن باز داشتم بهش گوش می دادم، خوب دختر خوب این همه درد و مرض هست و ما رو دعوت می کنی بیایم اونجا؟؟؟ سه روز قبل از سفرمون؟؟؟؟ 

تازه در نظر بگیرید همسر آبله مرغون نگرفته. 

من و دوست جان دوستیمون از شرکت قبلی شروع شد. همکار جدید بود و من آموزشش دادم. دوست خوبیه، وقتی باهمیم خیلی خوش می گذره و آدمهای واقعا خوش مشربین اماااااا یه سری بی فکری هایی دارند که اصلا درک نمی کنم. نمی دونم اگر هر کس دیگه ایی بود اینطور چشم پوشی می کردم یا نه. خیلی موارد هستا،این یکی رو الان چون تازه بود نوشتم. چی می شه گفت؟ اونم خدا آفریده 

و صد البته از اون دسته دوستهایی هستند که می شه صد در صد روشون حساب کرد، بی برنامه ان، بی فکرن امااااا دوستن و هستن.

نظرات 5 + ارسال نظر
روزگاری من چهارشنبه 21 تیر 1402 ساعت 06:39 http://Remember-14.blogfa.com

عه توام مهرماهی هستی ویرگول جان؟؟؟ چند مهری؟؟؟
من تاحالا دوست خل و چلی که از رو محبت بهم ضربه بزنه نداشتم، همشون با برنامه کار کردن و تلاش کردن بهم ضربه بزنن

بلهههههههه یه مهر ماهی ناب
۹ مهر عزیزم
خدا نسلشون رو بکنه از بیخ و بن

نگار یکشنبه 11 تیر 1402 ساعت 04:19 https://zanekhoshbakht.blogsky.com/

من یه چیزی متوجه شدم. وقتی آدم کسی رو که خیلی براش عزیزه در سختی یا هر جور ناراحتی ببینه معمولا توجه و حس مراعاتش نسبت به بقیه اطرافیان ناخودآگاه کم می شه و بنظرم اصلا به فکرش هم خطور نمی کنه که بهای کم کردن ناراحتی عزیزش برای اون یکی دوستان و اطرافیان می ارزه یا نه.

من، شاید چون متولد ماه مهرم،همیشه متاسفانه تعادل رو نگه می دارم. یعنی سعی می کنم مطمئن باشم تمام افراد درون دایره عشق، عشق و محبت مورد نیازشون رو دریتفت می کنن از من.
یعنی اینطوری بگم هیچ وقت از سهم عشق و توجه همسر نمی زنم هر چند که خانواده تو گرفتاری باشن.
نمی تونمم و این خیلی عذابم می ده

لیمو شنبه 3 تیر 1402 ساعت 08:33 https://lemonn.blogsky.com/

آخ آخ من هم تابحال آبله مرغون نگرفتم.
وای واقعا هم سخته وقتی میدونی در معرض خطری اما نمیتونی نری و از خودت محافظت کنی. بنظرم شانس آوردین.

وای واقعا بای مواظب باشی
من خدا رو شکر تعارف ندارم، راحت می گم مریضید نمیام ولی خوب لامصب اولش لو نداده بود

غ ز ل شنبه 3 تیر 1402 ساعت 04:41 https://myego.blog.ir/

بعضیام این مدلی ان دیگه
اما اینکه میشه اینقدر روشون حساب کرد خیلی با ارزشه
برای ماهایی که راه دوریم داشتن چنین دوستهایی نعمت بزرگیه
البته منم رو این چیزا حساسم و معتقدم باید رعایت بشه

مدلشون خرابه
واقعاااااا نعمته
من بی تعارف می گم مثلا تو دوران کرونا قبول نمی کردم بریم جایی و خیلی ها هم ازمون رنجیدن اما به قول معروف Who cares

سارا چهارشنبه 31 خرداد 1402 ساعت 14:50 http://15azar59.blogsky.com

اوه اوه خطر از بیخ گوشتون رد شدا ابله مرغون اونم تو بزرگسالان وحشتناکه

واقعا سارا خدا بهمون رحم کرد
خیلی خیلی هم رحم کرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد