التماس دعا

سه شنبه صبح ساعت یازده مامان و بابا دوباره می رن که مدارکشون رو بدن سفارت.‌ 

انقدر نذر و نیاز کردم که خدا می دونه، که ایراد نگیرن و مدارک رو بگیرن این دفعه، که دیگه من شرمنده اشون نشم این دفعه.

خیلی خجالت می کشم که بخاطر من انقدر اذیت می شن‌. برخوردها هم که نگم ماشالا دیگه، هیچ احترامی برای مراجعه کننده قائل نیستن. برخوردهای پرسنل افتضاحه. 

اگر از اینجا رد می شید و این نوشته رو می خونید، ممنون می شم ازتون برامون دعا کنید. خیلی دلم می خواد بیان یه ماه پیشم، هم خونه جدید رو ببینن و هم یکمی استراحت کنن.

الهی به امید تو