ماجرای اسباب کشی ۲

خوب تا روز جمعه رو گفتم

جمعه صبح زدیم از خونه بیرون و همسر منو آورد گذاشت دفتر و خودش رفت. از استرس کمدها داشتم بال بال می زدم. یه جوری بودم که همکارهام هم متوجه شدن حالم خوب نیست.

حدود هشت و نیم یه اس ام اس اومد که کمدها رفته بیرون برای تحویل. منم به همسر سریع مسیج زدم که وای چیکار کنیم و گفتش به شرکت تحویل کمد زنگ زده و گفتن تا ده می رسن. خودش هم می ره که تحویل بگیره.

ساعت حدودهای ۹ بود که دیدم گوشیم زنگ خورد. برای تحویل کمدها بود. گفتن تا بیست دقیقه دیگه می رسن. گفتم که همسرم تو راهه و لطفا منتظر باشن تا برسه. آقای راننده هم خیلی مهربون بود و گفت مشکلی نیست و صبر می کنیم. به همسر زنگ زدم گفت رسیده و دم خونه منتظره. منم شماره آقای راننده رو دادم بهش که هماهنگ بشه باهاشون.

یکم بعدش بهم مسیج زد، کمدها رو تحویل گرفته گذاشتن تو پارکینگ و خونه هم آماده تحویله. وای یه باری از روی دوشم برداشته شد که نگو و نپرس. هر چی هم بهش گفتم نیا دنبالم و خودم با اتوبوس میام قبول نکرد. نمی خواستم دوباره ۴۵ دقیقه رانندگی کنه. اما خوب گفت که میاد دنبالم.

روز قبلش سرکار کشف کرده بودم که خشکشویی اینجا راه افتاده. رفتم ساعت و روز کاریشون رو دیدم و تصمیم گرفتم تمام لباسهای اتویی رو بیارم بدم بهشون. جمعه یه ساک بزرگ لباس آوردم. پیرهنهای خودم و تیشرت ها و بلوز مردونه های همسر ر و و هر چی کثیف بود یا شسته بودم و اتو نشده بود رو ورداشتم اوردم. زنگ تفریحم برداشتم و رفتم سراغشون. خانوم بیچاره حجم کار رو دید ترسید  اینجا قیمتهاشون خیلی خیلی خوبه. این شد که همرو دادم و خلاص. ساعت ۱۲ هم همسر اومد دنبالم و رفتیم به سمت خونه. دو تا هم ساندویچ خریدیم و تو راه خوردیم. 

رسیدیم خونه و رفتیم تو. وای خیلی خوشگل شده بود. البته هنوز آیینه دستشویی بزرگه رو جا به جا نکرده بودند. تکنسین اومد و توضیح داد که اگر آیینه رو بیارن پایین سیم برق که مال چراغ بالای آیینه اس معلوم می شه. گفتم خوب بشه. اونجا قراره چراغ نصب بشه دیگه. بعدم اینو باید قبل از اینکه آیینه رو نصب کنید به ما بگید نه الان. بعد دیگه آقای پیمانکار گفت ما به خرج خودمون یه آیینه بزرگتر سفارش می دیم و جای این میان نصب می کنن. ما هم گفتیم دست شما درد نکنه .

بعد دیگه چند تا چیز دیگه هم بود و اونا رو هم یادداشت کردیم و خونه رو با تمام کلیدها رسما تحویل گرفتیم. نگم چه حالی بودیم دیگه. مثل معجزه بود برامون خرید این خونه و  آنچه این این دوسال بهمون گذشته بود.

یکم بعدش میز ناهارخوری و صندلی ها و آیینه های اتاق و لوستر پذیرایی رو اوردند. اما آشپزخونه موقت رو نیاورده بودند و خبر هم نداشتن که به ما گفتن که میارن. البته خوب کلا از دو تا بخش مختلف بودند‌. خود پسره زنگ زد و کلی هم تلفنی حرف زد باهاشون و آخرش هم گفت خودشون باهاتون تماس می گیرن. دلیل آوردن آشپزخونه موقت این بود که آشپزخونه اصلی قراره ۲ نوامبر بیاد برای نصب (سه شنبه ایی که میاد) و برای همین گفتن که برامون آشپزخونه موقت میارن تا اونروز. نیم ساعت صبر کردیم و کسی زنگ نزد. دیگه به همسر گفتم که زنگ بزنه. زنگ زد و گفتن راه افتادن دارن میان و ممکنه یکم دیر برسه ولی خوب میان در هر حال. اما با برخورد آقای قسمت مبلمان و تماسهایی که گرفت، ما مطمئن شدیم که یادشون رفته بوده اما مهم این بود که آوردن. تا اونا بیان هم ما کمدهایی که رسیده بود رو سر هم کردیم و تند تند من کارتونهاش رو هم جمع می کردم که خونه شلوغ نشه. لباسهایی که صبح از خونه آورده بودیم رو مرتب تو کمد آویزون کردیم و ساعت نزدیک ۷ بود دیگه که رفتیم به سمت خونه. همسر که الهی بمیرم داشت از خستگی غش می کرد. دیگه من نشستم پشت ماشین و رفتیم خونه. سر راه هم رفتیم شام خوردیم برگر کینگ. دو تا همبرگر، چاییمون رو هم همونجا خوردیم چون خونه حتی کتری برقی رو هم جمع کرده بودیم. 

راستی یادم رفت بنویسم که همون یک اکتبر که رفته بودیم برای پیش تحویل خونه اومدن و اندازه های پنجره ها رو گرفتن برای پرده. البته خدا رو شکر پرده پذیرایی رو داریم که خوب خودش کلی جلو می ندازتمون. و گرنه پنجره پذیرایی ۴ متره و کلی هزینه باید براش می شد. همین الانشم کلی هزینه پرده ها شده برای پنج تا پنجره دیگه. امروز هم زنگ زدم ببینم خبری دارند یا نه که گفتن به غیر از اتاق کوچیکه بقیه پنجره ها پرده شون آماده ست و قرار شد پنج شنبه بیان نصب کنن. خیلی عالی میشه اینطوری. اون یکی رو هم اواسط ماه میارن یعنی حدودا ۲ هفته دیگه.

آقا تا اینجا رو داشته باشید تا زودی بیام. بوس بهتون

نظرات 11 + ارسال نظر
مامانی شنبه 15 آبان 1400 ساعت 19:52

کامنت من کلی طولانی بود اما همش یه جمله ثبت شده

ای وای
انقدر که بی تربیته این بلاگ اسکای
من از همین جا تشکررررررر می کنم و بوس و بغل

مامانی پنج‌شنبه 13 آبان 1400 ساعت 18:47 http://life-me.blog.ir

سلام ویرگول عزیز
من خواننده ی جدید هستم

سلام عزیزم
خوش اومدی

فاطمه چهارشنبه 12 آبان 1400 ساعت 14:46 http://Ttab.blogsky.com

https://images.app.goo.gl/pMZjRxKZnGAPa8SMAاین مدلیه مدل موهام عزیزم

وای خیلی خوشگله خیلی
مبارکت باشه عزیزممممممم
مرسی که به فضولی من جواب دادی

رها دوشنبه 10 آبان 1400 ساعت 08:19 http://golbargesepid.parsiblog.com

سلام ویرگول بانو
به به پس به سلامتی جابجا شدی
مبارکه ایشالا
آخجون خونه جدید خیلی خوبه کلا یه حس نابی داره
دوسش دارم زیاد

سلام به روی ماهت
بلی بلاخره جابه جا شدیم
سلامت باشی عزیزممممم
اره یه حس خوبی می ده مخصوصا که تازه ساخته و همه چی تمیز و نو هستش

پیشاگ دوشنبه 10 آبان 1400 ساعت 07:54

واااااااااااااای بیا یکم جیغ جیغ کنیم خدایشش
خیلییییییییی مبارکتون باشه ایشالا تو خونه جدیدتون همیشه صدای شادی و خنده باشه کلی مهمونای خوب مخصوصا خونوادت بیان پیشت
2 تا پست رو خوندما کیففف کردم اصلا
ویرگول یادمه از هی اکی شدن و نشدن وام مینوشتی و استرس اونروزا
خیلیییییی گذشته خداییش خوب صبری داشتین
دیگه خوشیای الان نوش جونتون
من بیشتر از خونه عاشق اون بخش وسیله هایی که میاد هستم
دست همسر هم درد نکنه بنده خدا کلی خسته شد
عاشقتم واسه اون گریه سر صبی که برای همسر رفتی
ما منتظر باقی ماجراها هستیممممم

خدایی جیغ جیغ و بپر بپر با هم
سلامت باشی پیشاگ جانم، ایشالا قسمت شما بشه هر چی زودتر که برید خونه خودتون
کلا همه چی خوبه ها ولی وقتی وسیله ها نو هستند خیلی حس باحالیه.
البته یکم استرس دارم برای آشپزخونه. می دونی طرح و رنگ و مدلش رو خیلی دوست داریم اما خوب اینا همش رو کاغذ انتخاب شده و در عمل نمی دونی واقعا چی از آب درمیاد دیگه توکل کردیم و می ریم جلو
اره خدایی همسر خیلی خیلی زحمت کشید. ایشالا که زنده باشن و سلامت همسرهای همراه و مهربون
وای بیچاره هنگ کرده بود پیشاگ همش می گفت خوب چرا گریه می کنی اخه
چشم زود میام می نویسم

نسترن دوشنبه 10 آبان 1400 ساعت 06:17 http://second-house.blogfa.com/

به به ویرگولی مبااارکه خیلی خیلی مبارکه

ممنون نسترن جانم
ایشالا قسمت همه مستاجرها
خوبی خودت؟ کاش بیای بنویسی

ماری دوشنبه 10 آبان 1400 ساعت 04:44 http://maral-memories.blogfa.com/

خیلی خیلی خوشحالم بابت خونه و کامل شدن و اسباب کشی. برای ما ایرانی ها اینکه سقف بالای سرمون مال خودمون باشه از اوجب واجباته . و تا اونو عملی نکنیم یه جوری هستیم !
خوشحالم که جای سختش تموم شد. امیدوارم سالهای سال ، خاطرات خوش براتون ساخته بشه تو خونه ی قشنگتون .
من برعکس بقیه ، هیچ احتیاجی به عکس ندارم . هیجان شما زن و شوهر و عشقی که به هم دارین ، اون خونه رو جای دلپذیری میکنه . حتی با آشپزخونه ی موقت . یا بدون لوستر !!

ممنونممممم ازت مهربونم
واقعا سخت بود خیلی، می دونی دیگه پروسه خونه خریدن رو خودت.
موقع اسباب کشی همش یادت می افتادم که همسر گلدونهات رو گذاشته بود تو کوچه و برده بودند همش بصورت نامحسوس همسر رو زیر نظر داشتم نکنه همچین کاری بکنه

غ ز ل شنبه 8 آبان 1400 ساعت 10:26 https://myego.blog.ir/

وای ویرگول
یادته همزمان با خرید خونه شما ما هم درگیر خونه خریدن بودیم؟
چقدر زود گذشت!!!
الهی عزیزم چقدر خوشحالم براتون
یعنی میشه من یک روز بیام خونه تو رو از نزدیک ببینمش؟ و یک نوشیدنی گرم توی حیاطش با هم بخوریم و چرت و پرت بگیم بخندیم!!
چه حس فوق العاده ای داره رفتن تو خونه ای که کلی براش زحمت کشیدی
مبارکتون باشه
لحظه هاتون پر از شادی و سلامتی

راستی گردنت و دستات چطورن؟
خیلی خیلی خیلی زیاد مبارکتون باشه

آره عزیزممممم مگه میشه یادم بره اون روزا رو
این دو سال رو نفهمیدیم چی شد اصلا با این ویروس بی تربیت
ممنونم دوست مهربونم
ای وای، فکرش هم قشنگه، الهی که بشه، چرا که نه
گردن و دست که با این کارهای این مدت یکم داغونه ولی سر می کنم فعلا.
حواسم به عکس هستا، بزار آشپزخونه بیاد، خونه کامل باشه عکس ها رو می فرستم حتما

سارا شنبه 8 آبان 1400 ساعت 08:52 http://15azar59.blogsky.com

سلام بر ویرگول خسته اما شاد و خوشحال
ویرگول من از اوناییم که تصور سه بعدیم افتضاحه یعنی تا به چشم خودم مکانی را نبینم هرگز از توصیف گوینده نمیتونم تصورش کنم میدونی وقتی اون توصیف میکنه اولش مشکلی نیست ها هی که جلوتر میره اون مکان توی ذهن من شبیه یه ماز پیچ پیچی میشه که راه در رو نداره
.
خونه نوتون مبارک باشه توش همش خوشبختی و سلامتی باشه

سلام به روی ماهت
عکس می زارم حتماااااااااا
آشپزخونه بیاد و لوستر پذیرایی رو وصل کنیم حتما عکس می زارم از همه جا که بتونی راحت ببینی.
برعکس تو من تصور کردنم انقدر قوی و فعاله که نگوووووو
فدات بشم، صد برابر برای خودت الهی

خانمـــی شنبه 8 آبان 1400 ساعت 06:25 http://dar-masire-zendegi.blogfa.com/

به سلامتی عزیزم خیلی خوشحال شدم و یه جوری ذوق کردم انگار خودم دارم اسباب کشی میکنم توی خونه جدید
میگم م م م م ما قرار نیست عکس ببینیم آیااااااا

عزززدلمی توووووو
البته که قراره ببینید، ولی خوب ایشالا آخر هفته که آشپزخونه نصب شد. الان یه طوریه هنوز. عکس که حتما می زارم چون شما از روز اول همراهم بودید با این خونه و داستانهاش

فاطمه شنبه 8 آبان 1400 ساعت 05:25 http://Ttab.blogsky.com

آفرین به شماکه تندتندمینویسی مبارک باشه خونه جدید وسایل نو .طرح و رنگ پرده هاروخودت انتخاب کردی دیگه؟
ساعت کارتون تا۱۲ست؟

مرسی تشویقم کردی اصلا ذوق زده شدم
ممنون عزیزم، مرسی که هستی و همراهی
بله خودمون انتخاب کردیگ، بیاد و وصل بشه حتما عکس می زارم. البته که کلا ساده هستند و سفید .
نه قربونت، دو بود که غم نداشتم. ۸ساعت کاره بعلاوه ۱ ساعت ناهاری و دو تا بیست دقیقه از اون هشت ساعت زنگ تفریح. شیفت کاری هم متغییر چون ما ساپورت انفورماتیک هستیم شیفتمون از ساعت ۸ صبح هست تا ۸ شب. مثلا من هفته گذشته ۸:۳۰ بودم تا ۱۷:۳۰.
برای من سختش ۱۱ صبح تا ۸ شبه. قشنگ جون می دم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد