صبح طور

الان ساعت هشت و شش دقیقه اس و من تو مطب دکترم

چک آپ سالیانه دکتر 

باورم نمیشه یکسال از عملم می گذره، چقدرررررررر زود گذشته آخه

امروز چون دیرتر شروع می کنم کارم رو در نتیجه دیرتر هم تموم میشه و من غمم گرفته واقعا

از ساعت ۵ به بعد واقعا دیگه آدم کارش نمیاد یه جورایی

هفته پیش که کلا شیفتم یازده صبح هشت شب بود. دیگه نگم براتون دیگه

صبح با همسر اومدیم. رفته دم یه کافه پارک کرده که تا من کارم انجام بشه اون قهوه بخره. کلی برنامه ریزی کردیم البته ها  که کی بخره که تا من میام بیرون سرد شده باشه که بخوریم و زود بریم خونه. بخاطر یه قهوه آدم چه کارا که نمی کنه واقعا.

ماشین جان رو هنوز تحویل ندادند و من از اینکه ماشین خودم رو فروختم ولی امانت دستمونه متنفرم. خیلی بده. زودتر خدا کنه تحویل بدن اونو که این یکی رو ببریم بدیم بهشون. امانت داری اونم در این حجم واقعاااااااا مسیولیت بزرگیه.

دیگه بخوام بگم براتون دو هفته پیش جمعه عصر داشتم با دوست جان چت می کردم که دیدم خیلی حالش خوب نیست و دپرس شده. گفتم پاشید شب بیاید اینجا شام هم از بیرون می گیریم که گفت نه ما فردا ظهر میایم  دوست جانم یکم پررو تشریف دارند. که منم گفتم ظهر وقت ناخن دارم و نیستم. عصری بیاید و خلاصه اوکی شد. ما هم شنبه ظهر رفتیم برای ناخنم و بعدشم سرخوش رفتیم گردش برای خودمون. در همون گردش کمد دم در رو هم سفارش دادیم که برامون بسازن و میز نهارخوری رو هم خریدیم. بعله چنین ضربتی عمل می کنیم ما. از اونجایی که اون مرکز خرید دسر مورد علاقه همسر و استاد رو داره، دو سری هم دسر خریدیم و یه سری هم رفتیم دم خونه استاد و شیرینی هاش رو دادیم و یکم حرف زدیم  و رفتیم خونه. 

من از صبح پیاز مرغ و گوشت رو زده بودم بهشون و تو یخچال آماده بودند. میز رو هم چیده بودیم حتی و همه چی تقریبا آماده بود. مرغ زرشک پلو رو حتی ادویه و اینا هم زده بودم. دیگه گذاشتم رو گاز و کباب مایتابه ایی رو اماده کردم و چند دقیقه بعد دوست جان اینا اومدن. چقدر هم غر زد چرا غذا درست کردی و گفتی از بیرون می گیریم. منم گفتم اون پیشنهاد مال دیروز بود و امروز که کار نمی کردم خودم غذا پختم دیگه. خیلی خوش گذشت ولی زود رفتن. دختر کوچولو خوابش میومد و نه و نیم رفتن. 

کل هفته هم که من از خونه بیرون نرفتم بخاطر ساعت کاریه عزیزم. شنبه صبح می خواستیم بریم گردش که من شبش اصلاااااااا نخوابیدم. برای همین دیگه موندیم خونه. شبش هم همکار همسر و خانومش میومدن پیشمون. این دوستانی که ما باهاشون رفت وآمد می کنیم همه دایم در حال تست کرونا دادنیم. برای همین خوب خیالمون تقریبا راحته و همیشه هم با فاصله ایم و پنجره رو هم باز می زاریم. صد در صد خوب نمیشه اطمینان داشت ولی دیگه به غیر از دوست جان ما چندین ماه بود کسی رو ندیده بودیم واقعا. 

اون شبم شام مرغ درسته توی فر گذاشتم. پیش غذا بادمجون شکم پر با پنیر فراوان و دسر هم کیک شکلاتی درست کرده بودم. 

خیلی خوش گذشت ولی اونا هم چون هاپوهاشون خونه بودند زودی رفتند، حدود ده و نیم. 

فعلا اینا رو داشته باشید چون فکر کنم نوبتم داره میشه. بوس 


نظرات 3 + ارسال نظر
غ ز ل یکشنبه 17 اسفند 1399 ساعت 20:17 https://life-time.blogsky.com/

آفرین به تو دوست فرزم
یعنی من آرزومه یک روز مهمان داشته باشم با خیال راحت برم بیرون
و خونه همه جاش تمیز و مرتب باشه
و من واسه غذا اینا هم کار خاصی نداشته باشم و راحت همه چیزو آماده کنم
خوش باشید همیشه

ممنونم عزیزممممم
والا من اوایل ازدواج از شدت استرس با عرض پوزش سوزش ادار می گرفتم. الان یه جوری کول طور برخورد می کنم خودم بعضی وقتا خندم می گیره.
البته ها ما چون جوجه ایی در منزل نداریم خونمون همیشه مرتبه تقریبا. غذا هم دیگه دستم اومده و سرعتی درست می کنم. دیگه والا بعد چهارده سال بایدم دستم اومده باشه ها و گرنه که هیچی

نسترن شنبه 16 اسفند 1399 ساعت 06:05 http://second-house.blogfa.com/

سلام
امیدوارم نظر دکتر خوب بوده باشه و حال شما عالی
وای که دلم لک زده برای دیدن دوستهامون ، واقعا نمیشه زندگی رو تعطیل کرد شما هم که دائم دارید تست میدین و خیالتون راحت هست ، پس حسااابی خوش بگذره

سلام عزیزم
پنم شنبه می رم تازه که دکتر ببینه جوابها رو. توکل به خدا
سخته خدایی ولی دیگه چاره ایی نیست. ایشالا که زیادش رفته و کمش مونده

پیشاگ چهارشنبه 13 اسفند 1399 ساعت 10:28

به به ببینید کی پست گذاشته
چطوری دختر خوبی ؟
الان یحتمل کارت تو مطب تموم شده و خونه ای امیدوارم همه چی اکی بوده باشه
عیبییی نداره ما هم سر یه چیزایی گاهیی برنامه میریزم که بگم باورت نمیشه
کدبانوی کی بودی توووووووو . من واقعا مثه تو اینقد فرز نیستم باریکلا بهت
شما که واقعاااا عذرتون موجه هست اینهمه از بابا مامان دورین
زندگی رو نمیشه تعطیل کرد واقعا یه جاهایی ادم مجبوره

عزیزدلمی تو پیشاگگگگگ
اره خدا تو رو شکر همه چی اوکی بود
من می گم همیشه ما دو تا زوج خیلی شبیه همیم که
پیشاگ بخدا شرمنده ام می کنی، تو خودت یه پا فرفره ایی من دیگه بعد از ۱۴ سال خونه داری واقعا دستم اومده چیکار کنم کمتر خسته شم و کارم با سرعت انجام بشه. البته واقعاااااا کمک همسر رو نمیشه نادیده گرفت.
الهی فدات شم. مرسی. دوری خیلی سخته خدایی و بدتر اینکه امیدی هم ندارم کی بشه ببینمشون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد