معرفی سریال و کمی از احوال امروز

امروز اولین جلسه آموزش کار جدید بود

بسیار از لحاظ روحی آشفته ام، کسی که قراره جاش برم با اینکه مجبوره بره ولی دلش نمی خواد بره و منو آشفته می کنه

حالا که حرف جابه جاییم شده نمی تونم تحمل کنم که نشه

میشه لطفا برام دعا کنید؟ دلم خیلی می جوشه خیلی


برامون تو مهر ماه از طرف شرکت دعوت نامه واکنسیناسیون اومده بود، من تردید داشتم. همسر جمعه رفت پیش دکتر برای جواب آزمایشش و از دکتر سوال کرد و گفت می تونم بزنم. اما وقتی سعی کردم وقت بگیرم، جای منو یه دفتر دیگه نشون می داد. جمعه ایمیل دادم اما تا امروز جواب نداده بودند این شد که تماس گرفتم و گفتن همین امروز ساعت ۱۰ بیا. رفتم و واکسن زدم با اینکه عین چی می ترسیدم.

گفتن بهم شاید بدنم ری اکشن نشون بده و سرما بخورم، لتس سی. انقدر اشفته بودم که با اینکه هیچ وقت وسط هفته نوشیدنی نمی خوریم اما یه آبجو خوردم تا یکم آروم بشم و در همون حال سریال می دیدم. 

این همون سریالیه که می خوام بهتون معرفی کنم: Lessons in Chemistry

لطفا ببینیدش، واقعا سریال ارزشمندیه

لطفا اگر دیدینش بهم بگید تا یه چیزی راجع بهش بتونم بگم نمی خوام سپویل کنم ولی برام مهمه که بگم بهتون

مواظب خودتون باشید و ببخشید که پست شادی نبود

گاها نمی شه جلوی آشفتگی رو گرفت ولی مطمئنم فردا بهتر خواهم بود

نظرات 4 + ارسال نظر
صبا سه‌شنبه 28 آذر 1402 ساعت 02:18 https://gharetanhaei.blog.ir/

سلام
من شاید یک ماهه که وبلاگتون رو میخونم و به پیشنهاد شما این سریال رو دیدیم.
خیلی خیلی عالی بود و لذت بردیم ما.
گفتم بیام بهتون بگم و تشکر کنم.

سلام صبا جان، خیلی هم خوش اومدی و خیلی هم عالی که دوست داشتی
ممنون که اومدی و برام گفتی، خوشحالم کردی

نگار سه‌شنبه 14 آذر 1402 ساعت 05:44

ویرگول جان ببین تو کار بهتره آدم تعارف نداشته باشه. رابطه خانوادگی که نیست. طبق یه اولیه. به نظرم اگه اذیتت می کنه بهش بگو.

درست می گی نگار جان
حق با تو کاملا
منم حقیقتا آدمی نیستم که خود خوری کنم و حرفم رو تزنم ولی می دونی یه جوری غافلگیر شدم بیشتر

فاطمه پنج‌شنبه 9 آذر 1402 ساعت 14:05 http://Ttab.blogsky.com

سلام عزیزم نبینم غصه دارباشی ولی ولی..کاش جای کسی که دلش هنوزپیش کارشه نمیرفتی یااینکه شرایطو برای اون جوری کنی که بارضایت بره.
برم سریاله روسرچ کنم.حتما قشنگه

می دونه فاطمه جان کار رو انجام نمی ده، برای همین مجبور بره، نصف کارش رو دادن به بخش ما و بازم کارش رو درست انجام نمی ده. این آقا پارسال همین موقع جای یه خانومی که بازنشسته شد این کار رو قبول کرد، نگم چه واویلایی راه افتاد که، کار نمی کرد و همش گند می زد، کارشم حساسه و نمی شه واقعا شوخی کرد. تو مرداد نصف کارش رو گرفتن انداختن گردن ما، بازم همونه، شل و ول وا رفته. الانم برای همین دلش نمی خواد بره چون اینجا هم کار نمی کنه می ترسه بره یه بخش دیگه مجبور بشه کار کنه. سیستم ما با شرکتهای خصوصی فرق داره و هیچ کس رو بیرون نمی تونن بکنن ولی می تونن جا به جات کنن. این شده که تصمیم گرفتن اینو جابه جا کنن و من برم جاش.
فقط توکل کردم به خدا، الهی که هر چی به صلاحمه همون بشه واقعا

مینو پنج‌شنبه 9 آذر 1402 ساعت 04:13 http://www.ghozar.blog.ir

ااا دومین باره اسم این سریالو شنیدم
برم تو کارش

امیدوارم خوشت بیاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد