دبیر کل یا شکم؟ مسئله این است

الان حدودا یک ماهه که دبیرکل دپارتمان ما عوض شده. 

سه هفته پیش یه ایمیل از رییس بخش اومد که چهارشنبه دبیرکل می خواد بیاد کشور ما بازدید. (شرکت ما تو سه تا کشور شعبه داره و دبیرکل توی یکی از این دفاتر در کشور همسایه ست) . اعلام کردن حضور همه الزامیست و هیچ کس نباید از خونه کار کنه (بسته به پست اشخاص می تونیم یک، دو یا سه روز دورکاری داشته باشیم، خیلی از بخش ها هم اصلا ندارن دورکاری و حضورشون باید همیشگی در دفتر باشه. من دو روز در هفته می تونم دورکاری انجام بدم) 

سه شنبه اش بود که دوباره ایمیل زد که نه نمیان ایشون و اگر خواستین برنامه دورکاریتون رو برگردونید به قبل. دو هفته هیچ خبری نبود تا سه شنبه هفته پیش. 

ما تا چند هفته پیش معمولا دوشنبه و جمعه از خونه کار می کردیم، بعد یه دفعه مجبور شدیم دوشنبه بریم سرکار دیدیم بد هم نیست همچین. 

خلاصه هفته پیش گفتیم دوشنبه و سه شنبه و پنج شنبه می ریم دفتر و چهارشنبه و جمعه از خونه کار می کنیم. که یهو فرت سه شنبه ایمیل اومد که دبیرکل فردا میان و همه باید بیاین دفتر. کلی حرصم گرفت و عصبانی شدم ولی خوب کاریش نمی شد کرد.

 برای چهارشنبه با همکارا قرار گذاشتیم کلی چیتان پیتان کنیم، البته بیشتر محض خنده بود ولی هم فال بود و هم تماشا. 


من یه پیراهن سبز تیره پوشیدم با کفش پاشنه بلند مشکی، آرایش و موهام هم مثل همیشه. خوب به غیر از کفش پاشنه بلندم، که البته زمستونا نیم بوت پاشنه بلند می پوشم، چیزی عوض نشده بود تو تیپ من ولی پسرا کت و شلوار پوشیده بودند و واقعا تغییر کرده بودند. کلی هم خندیدیم، هر کی می اومد تو دفتر کلی مسخره بازی می کردیم. 

آهان برای شوآف، دو تا مانیتور ۶۰ اینچ هم گذاشتن دو طرف سالن که مثلا لایو وضعیت انجام کار رو نشون می داد، که بماند که این مانیتورها چون به کامیپوتر وصل بودند، هر ۱۵ دقیقه یه بار می رفتن رو استند بای (این برای همه کامپیوترهای شرکت یکسان تعریف شده و امکان تغییر هم نیست) و تمام روز من و تیم لیدرمون بین این دو تا مانیتور در حرکت بودیم. من موس وایرلسم رو وصل کردم به اونی که نزدیک ما بود و کنترلش می کردم ولی اونی که اون سر دفتر بود رو باید می رفتیم سراغش. 

در نهایت هر چی ما صبر کردیم تشریف نیاوردن، رئیس بزرگه هم مثل مرغ پرکنده همش در حال رژه رفتن بود. ساعت شده بود دوازده و هیچی به هیچی.


می دونید دیگه که ما ساعت کاریمون خیلی فیکسه و اصلا شوخی بردار نیست. برای ناهار یه گروه ساعت ۱۲ می رن و برمی گردن و بعد گروه بعدی ساعت ۱۳ می رن. منم که عمرا سرم هم بره وقت ناهارم رو از دست نمی دم. این شد که با بچه ها راه افتادیم بریم سمت رستوران شرکت و تو  راه مدیر بزرگه همچنان می رفت و می اومد و به ما هم گفت نوش جان و ما رفتیم. از اونجاییکه من و تیم لیدر باید مانیتورها رو چک می کردیم، اون موند تا من برم ناهار بخورم و بیام تا اون بنده خدا بره (معمولا با ما ناهار می خوره). من ساعت دوازده و نیم برگشتم که اون بره که گفت دبیرکل همین پنج دقیقه پیش اومد و رفت. کلی خندیدم که آخرشم وقتی اومد که نصف بیشتر دفتر خالی بود و همه رفته بودن ناهار.


حدودا ساعت ۴ بود که رییس بزرگه داشت پرینت می گرفت که من بهش گفتم آخرم نشد جناب دبیرکل رو ببینیم. برگشت گفت شماها بین شکم و دبیرکل شکمتون رو انتخاب کردید. و این قیافه من بود  منم بدون ذره ایی معطلی و در کمال ارامش و در حالیکه راهم رو می کشیدم و می رفتم به سمت میزم گفتم ما برای کار کردن به انرژی احتیاج داریم نه به دبیرکل و اونم برگشت گفت بله خوب درسته. 

مرتیکه یه کاره، می خواین کسی ما رو ببینه ناهار بخوره تو سرتون، حداقل به صرفه قهوه دعوت می کردید تو تریای شرکت.  گند زدن به روز دورکاری ما بعد دو قورت و نیمشون هم باقیه. ایشش بهشون. 

تا عصری هم همچنین با مانیتورها درگیر بودیم گفتیم نکنه خبرش برگرده دوباره که اصلا دیگه خبری نشد. منم ساعت ۵ تلق تلق کنان با کفشهای پاشنه بلندم و در حال نازک کردن پشت چشم براشون خداحافظی کردم و پر کشیدم به سمت همسر جانم. 

ولی خدایی هنوز به چیزی که رییس بزرگه گفت فکر می کنم حرصم می گیره.خوب شد جوابش رو دادم وگرنه خفه می شدم.

نظرات 6 + ارسال نظر
Negar سه‌شنبه 18 مهر 1402 ساعت 03:40 https://zanekhoshbakht.blogsky.com/

دلم خنک شد جوابش رو دادی. آفرین
بعد چرا انقدر زود اومده رفته؟ اون هم ساعت ناهار؟
من ترجیح می دم سه روزی که می ره دوشنبه پنجشنبه و جمعه باشه. سه شنبه و چهارشنبه هم شرکت خیلی شلوغه هم مسیر و اتوبوسها.

فک کن جواب نمی دادم قشنگ خفه می شدم. من کلا خیلی حاضر جوابم
چه می دونم خبرش. هول بوده خاک تو سر
ما همیشه دوشنبه خونه می موندیم اما این چند هفته که رفتیم بد نبوده. جمعه ترجیح می دم بمونم خونه چون کلا جمعه ها کار زیاد نیست

parinaz95 یکشنبه 9 مهر 1402 ساعت 21:23 http://parinaz95.blogfa.com

ویرگول عزیزم من هنوز این پستت را نخوندم و صرفا اومدم که بگم
تولدت مبارک عزیززززززم
تولدت پر تکرار ،در کنار خانواده عزیزت شاد تندرست باشی

ممنونم ازت پریناز جانم
ممنون از آرزوهای قشنگت

قورى جمعه 7 مهر 1402 ساعت 08:34 http://ketriyoghoriii.blogfa.com/

افرین بر شما که شکم و ترجیح دادین
اگر چه خوب حقتون بوده
یعنى که چى هى چشم انتظارى
احتمالا طرف خودشم حوصله سلام و علیک زیاد نداشته گذاشته وقت ناهار اومده که فقط بگه من اومدممم

بیا دیگه تاییدیه هم که گرفتم، خیالم راحت شد
دقیقا درست می گی، تا حالا از این نقطه نظر بهش نگاه نکرده بودم

فاطمه چهارشنبه 5 مهر 1402 ساعت 17:21 http://Ttab.blogsky.com

دبیرکل ازرییس جمهورم گرفتارتربوده انگار.چقدرکم مونده .حالاچنددقیقه بیشترمینشستتت

والا چی بگم ما که ندیدمش
حالا الان می ره و دیگه تا بازنشسته بشه هم اینورا نمیاد
این جو اول کار بود فکر کنم

سارا چهارشنبه 5 مهر 1402 ساعت 07:17 http://15azar59.blogsky.com

رییس معلوم بوده خودشم دلش میخواسته بیاد ناهار از حرصش بهتون اونو گفته و خوبش کردی جوابشو دادی
ایول داری ویرگول
به قول عادل فردوسی پور: چهههه میکنههه ویرگول


نمی گفتم خفه می شدم بخدا
ویرگولی با زبان دراز

نسترن سه‌شنبه 4 مهر 1402 ساعت 20:20 http://second-house.blogfa.com/

افرین که جواب میدید و تو دلت نمی‌مونه حاااال میکنم حسااابی

نسترن جواب ندم می میرم اصلا یه چیزیه از من قوی تر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد